فضیلت ماه رجب
|
ادامه مطلب
|
هر دشمنی که به تو چپ نگاه کند خار میکنم
پوزش به خاک کشم، زندگی اش تار و مار میکنم
«سیّدعلی» مخور غم یار، ببین از برای تو،
«عمّارم» و به منصب خود افتخار میکنم
کابوس ِیک منافق ِملعون ِضدّ ِولی
خواب ِ«بسیجیان خامنه ای ست» دور ِ«سیّدعلی»
شکـی مکن، نسبتشان به عُمر ختم میشود،
پس «حیدری» بگو: «مددی مرتضی علی».......
به گزارش پایگاه خبری «تیک»، به نقل از پایگاه خبری شبکه العالم، وب سایت نشریه دولتی “الریاض” در این کاریکاتور که روز یکشنبه ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۴ منتشر شده، ملت بزرگ ایران به صورتی توهین آمیز و در شمایل انسانهای بدوی و اولیه نمایش داده است.
سالها گذشته است، هنوز کوچه پسکوچههای شهر گواهی میدهند که از این
خیابانها و کوچههای قریب، مردانی به پاخاستهاند که برای دفاع از انقلاب و
میهن خود بلا را به آغوش کشیدند و رفتند و روانه سرزمینهایی شدند که
سرنوشتی همچون کربلا داشت. سالها گذشته اما هنوز اسم آنهایی که جانشان را
شیرینتر از آرامش مردم کشورشان ندانستند زنده است. خونشان گرم است.
انگار هنوز میجوشد و به رگهای جاماندگان غیرت میبخشد. سالها گذشته...
به قدر 29 سال هجر و فراق و دوری. بیآنکه خبری از شهادت بیاید. بیآنکه
پیکردی برگردد. سالها گذشت و امروز مادری با قدرتی عجیب از صبوریاش
میگوید و بر مزار پسرش بوسه میزند. پسری که بعد از 29 سال گمنامی شناسایی
شده است.
شهید «عباس امیدی»، یکی دیگر از شهدای گمنام مدفون در باغ موزه دفاع مقدس و
ترویج فرهنگ مقاومت که هویت او از طریق DNA شناسایی شد، «عباس امیدی»
فرزند محمد، متولد سال 46 شهر مشهد است. او چهارمین فرزند از 9 فرزند
خانواده بود که از لشکر 77 ثامن الائمه خراسان به عنوان سرباز ارتش به
جبهههای جنگ اعزام شد. او در دومین اعزام خود در پنجوین، منطقه عملیاتی
والفجر 9 و در سن 19 سالگی به شهادت رسید. در چهارم فروردین ماه سال ۶۵
مفقود اعلام شد. اما پیکر مطهرش در سال ۹۰درعملیات تفحص کشف شد.
در 13سالگی چهار روز غیبتش چهارسال میگذشت
یادتان هست همه عین برادر بودند...
تاجر و کارگر انگار برابر بودند...؟
یادتان هست چه شوری همه جا برپا بود...
عجم و ترک و لر و کرد و عرب آنجابود...؟
شیعیان ادعا مىکنند که خلیفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضى الله عنها) حمله کردهاند؛ در حالى که همه مىدانیم علی رضى الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نامهاى خلفا ـ همانهایى که ادعا مىشود قاتل فاطمه بودهاند ـ نام گذارى کرده است. این نشان مىدهد که خلفا از این تهمتها برى هستند. آیا کسى نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مىگذارد؟
این قصه آن قدر معروف است که حتی کتابهای لغت نیز آن را نقل کردهاند . ما آن را از کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر نقل میکنیم :
ذکر سیف عن مشایخه أن ساریة بن زنیم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأکرادـ عظیمة و دخم المسلمین منهم أمر عظیم و جمع کثیر، فرأی عمر فی تلک اللیلة فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم فی صحراء و هناک جبل إن اسندوا الیه لم یؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادی من الغد الصلاة جامعة، حتی اذا کانت الساعة التی رأی أنهم اجتمعوا فیها، خرج الی الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأی، ثم قال: یا ساریة! الجبل الجبل!!! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و فتحوا البلد.
جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد
حسن قشقاوی در گفتگو با خبرنگار مهر، با اشاره به آخرین وضعیت پرونده ۲ مامور سعودی عامل تعرض به ۲ نوجوان عمره گزار در فرودگاه جده، اظهار داشت: آخرین خبری که از پرونده داریم مربوط به دیروز است و از آن به بعد تاکنون تحول جدیدی رخ نداده است.